محیا در بستر بیماری
سلام عزیز مامان این روزا بدترین روزاات بوده از 5شنبه که رفتیم شمال شبش تب کردی با سرفه و
بیقراری از صبح روز بعد حالت تهوع و اسهالو یه وضعیت فجیحی 5تا دکتر بردمیت جون نداشتی بشینی
دلم داشت میترکید باباجون از کار افتاده بود دکتر میخواست بستریت کننه من موافقت نکردم بس که پی تو
بودم خودمم از پا افتادم سرمو میکشیدی نمیزاشتی خلاصه تونستیم یه سرمو بهت تزریق کنیم تا اسهالت
بند بیاد الانم کمی بهتری یه کم راه میری میگی مامانی لالا این چند روز اصلاحرف نمیزدی حال همرو
گرفتی الان میگی مامانی اقا امپول این تو ذهنت مونده مامان فدای دخترش بشه الانم این ویروس لعنتی
به من سرایت کرده دوبار رفتم زیر سرم . دخترم نشد ازت عکس بندازم تمام عکسای قبلتم پاک شدن بهتر
بشی کمی جون بگیری حسابی وزن کم کردی نمیدونم چیکارت کنم دفعه بعد با کلی عکس میام جیگر
مامان.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی