سیزدهمین ماهگرد
عزیز مامان سیزده ماه از دنیا اومدنت میگذره روز به روز شیطونتر و بازیگوشتر میشی خیلی
بلا شدی از میز بالا میری اگه تو ماشین باشی تا بابایی ترمز میزنه اماده فراری که در بری از
سروکول ما بالا میری اولین دندون آسیابت در اومده انگاری باید هر هفته یه دندون در بیاد
وزنتم بالا نمیره ایست خوردی کاملا شیر گاو میخوری کلماتمیگی بابا مامان ممه اووو (آب)
ددد دیدید(ماشین) کیییییییییک موووووووووو(موز) عاشق عروسکتی میخوابونیش لالا
میخونی امروز آزمایش داشتی تا ازت خون گرفتن بیحال شدی میلرزیدی ترسیدم زودی
بهت غذا دادم چندتا عکس ازت گرفته بودم که گوشی ویروسی شده همه حذف شد طبق
معمول ضدحال خوردم .
مامان لی لی میشه قالبتو ساده بزاری تا منم بتونم بهت سر بزنم هم چنین مامان ارشیدا
وب شماهم باز نمیشه
اینم چندتا از عکسای گل دختر.
گل دخترم خسته شده رو دستای باباش خوابید
محیا درس خوان میشود البته چشماش داره تلویزیون نگاه میکنه
محیا باحجاب میشود
کار جدید محیا خانم هرچی گیر اورد میزاره سرش راه میره
اینجام رفته لباساشو آورده تو خونه میچرخونه
گل دخترم داره واسه عروسکش لباس میپوشه